۳ مطلب با موضوع «دیالوگ» ثبت شده است

لئون حرفه ای [ دیالوگ ]

لئون : این کارو نمیگیرم.

ماتیلدا : چرا؟

لئون : خیلی سنگینه.

ماتیلدا : خیلی خب.

وسایلت رو یه روز بهم قرض میدی؟

لئون : من هیچ وقت چیزی قرض نمیدم اما تو هنوز تفنگت رو داری، از اون استفاده کن. فقط یه لطفی بهم بکن و از پنجره به بیرون شلیک نکن.

ماتیلدا : چرا اینقدر با من بدی؟

مردمو وحشیانه میکشی و برات مهم نیست اما با اون عوضیایی که خونوادمو کشتن کاری نداری؟

لئون : انتقام کار خوبی نیست، باور کن.

بهتره بیخیال شی

ماتیلدا : بیخیال بشم؟

اونم بعد از اینکه خطی رو که دور جنازه برادرم کشیدن دیدم.

ازم انتظار داری فراموش کنم؟ میخوام اون عوضیا رو بکشم مخشونو بترکونم

لئون : وقتی یکی رو بکشی هیچی دیگه مثل قبل نیست. زندگیت برای همیشه عوض میشه، بقیه زندگیتو باید با یه چشم باز بخوابی

ماتیلدا : خوابیدن برام مهم نیست لئون. من یا عشق رو میخوام یا مرگو ...

رستگاری در شاوشنک [ دیالوگ ]


من میگم که این دیوارا یه جورایی مسخره ان

اول از اونا بدت میاد

بعد بهشون عادت میکنی

یه مدتی هم که بگذره یه جوری میشه که بهشون وابسته میشی

مورگان فریمن، رستگاری در شاوشنک

تلقین [ دیالوگ ]

کاب : من باید برگردم خونم، این تنها چیزیه که برام مهمه.

آریادنی : چرا نمیتونی برگردی به خونت؟

کاب : چون اونا خیال میکنند من همسرم رو کشتم.

 متشکرم.

آریادنی : برای چی؟

کاب : برای اینکه نپرسیدی این کارو کردم یا نه!

موضوعات